چیکا جوان با شلوارک کوتاه ، چشمش را از مستر تلویزیون نمی کشد ، که آمد تا متوجه شود چرا تلویزیون را نشان نمی دهد. دختر آنقدر نان عكس نيمه سكسي هایش را جلوی او پیچانده بود که مرد جوان شروع به سوت زدن نوارها با دستان خود کرد و شورت را از زیبایی بیرون آورد. غافلگیر نشده بود ، او در حال حاضر پاهای خود را گسترش داده بود ، به اسب فرصتی می داد که سوراخ های خود را لیس کند. عاشق چسبیده به گربه تراشیده شده با لب و زبان ، عاشقانه به طور غیرتمندانه شروع به صیقل دادن خزانه کرد. هیفر با خوشحالی ناله می کند و بعد روی غار برج قرار می گیرد. این زوج تا آنجا پیش رفتند که حتی به مامان ورودی که با عصبانیت در کنار خودش بود توجه نکردند.